به جان خودم سوگند، در نبرد با کسى که مخالفت حق کند و طریق گمراهى سپرد، نه مداهنه مى کنم و نه سستى. اى بندگان خدا، از خداى بترسید و از خشم خدا، در پناه رحمت خدا بگریزید. و آن راه روشنى را که در پیش پاى شما گشاده است بسپرید و به آنچه شما را بدان مکلف ساخته، قیام کنید که على ضامن پیروزى شماست در آن جهان، هر چند، در این جهان پیروزى حاصل نکنید.
او کسی است که بعد از مدت ها تحقیق در
مذهب تشیع, پی به حقانیّت آن برده, و به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ اقتدا
نموده است. در مصاحبه ای می گوید: « ... از مهم ترین کتاب هایی که قرائت
کردم کتاب المراجعات بود, که چیزی بر ایمان من نیفزود و تنها بر معلوماتم
اضافه شد. تنها حادثه ای که مطلب را نهایی کرده و مرا راه ولایت اهل بیت ـ
علیهم السّلام ـ رهنمود ساخت . این بود که: روزی در پیاده رو, رو به روی
مغازة یکی از اقوامم نشسته بودم, مغازه ای کوچک بود. شنیدیم که آن شخص به
یک نفر از نوه های خود امر می کند که به جای او در مغازه بنشیند, تا نماز
عصر را به جای آورد. من به فکر فرو رفتم, که چگونه یک نفر مغازه خود را
رها نمی کند تا به نماز بایستد, مگر آن کسی را به جای خود قرار دهد که
بتواند حافظ اموالش باشد, حال چگونه ممکن است که پیامبر اکرم ـ صلّی الله
علیه و آله ـ یک امتی را بدون امام و جانشین رها کند!! به خدا سوگند که
هرگز چنین نخواهد بود...
هنگامی که از او سؤال شد که آیا الآن که در
شهر غربت لبنان به سر می بری احساس وحشت و تنهایی نمی کنی؟ او در جواب می
گوید: « به رغم این که عوارض و لوازم تنهایی زیاد و شکننده است, ولی در من
هیچ اثری نگذاشته و هرگز آنها را احساس نمی کنم؛ زیرا در قلبم کلام امیر
المؤمنین را حفظ کرده ام که فرمود: « ای مردم هیچ گاه از راه حق به جهت
کمی اهلش وحشت نکنید.»
او نیز می گوید:«مردم به خودی خود به دین اهل
بیت ـ علیهم السّلام ـ روی خواهند آورد, زیرا دین فطرت است,ولی چه کنیم که
این دین در زیر چکمه های حکومت ها قرار گرفته است.»
و نیز در پاسخ این
سؤال که آیا ولایت احتیاج به بیّنه و دلیل دارد می گوید: «ما معتقدیم که
هر چیزی احتیاج به دلیل دارد مگر ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ , که
دلیل محتاج به آن است...»
و نیز می گوید: « هر کسی که دور کعبه طواف می
کند ـ دانسته یا ندانسته, جبری باشد یا اختیاری یا امر بین الامری ـ در
حقیقت به دور ولایت طواف می کند, زیرا کعبه مظهر است و مولود آن , جوهر, و
هر کسی که برگرد مظهر طواف می کند در حقیقت به دور جوهر طواف می کند.»
اما بعد. تقدیر الهى همانند قطره هاى باران، براى هرکس که مقدر شده خواه
اندک و خواه بسیار، از آسمان به زمین مى آید. پس اگر کسى مال و منال برادر
خود را بیش از خود یابد، نباید که بر او رشک برد. زیرا مسلمان تا زمانى که
آلوده فرومایگى نشده به گونه اى که چون از آن یاد شود اظهار حقارت و خشوع
کند و زبان طاعنان سفله در حق او دراز گردد همانند قمار کننده تیز چنگى
است که چشم به راه نخستین پیروزى خود در تیرهاى قمار است، که براى او مالى
در پى دارد و باختهاى او را نیز جبران نماید. به همین گونه ، مسلمان از
خیانت بیزار از خداى تعالى خواستار یکى از این دو خوبى است:
یکى آنکه
دعوت حق را اجابت کند و به نزد او رود، که هر چه در نزد خداوند است، خیر
اوست. دیگر آنکه، در این جهان روزیش عطا کرده و صاحب زن و فرزند و مال و
منال بود. و در عین حال ، دین و حیثیت و شرف او هم در امان مانده است. مال
و فرزندان کشته این جهان اند و عمل صالح کشته آخرت است و بسا باشد که
خداوند این هر دو نعمت را نصیب مردمانى کند. پس بترسید از خدا، بترسید از
آن چیزها که خدا شما را از آنها بیم داده است. و بترسید، ولى نه از آنگونه
که عذرخواه گناهانتان باشد. کارهاى نیک به جاى آورید ولى نه به قصد
خودنمایى که مردم ببینند یا از دیگرى بشنوند. زیرا هرکس عملى را نه براى
خدا انجام دهد خدا سزاى عملش را به کسى حوالت کند که به خاطر او عمل کرده
است. از خدا مى طلبم مقام و مرتبت شهیدان را و زیستن با نیکبختان را و
مرافقت با پیامبران را.
اى مردم، آدمى هر چند توانگر بود، از عشیره
خویش و دفاع آنان از او، به دست و زبان، بى نیاز نباشد. زیرا عشیره هرکس،
بزرگترین محافظان او هستند که از پشت سر حمایتش مى کنند و بیش از دیگر
مردم ، اوضاع پراکنده او را به سامان مى آورند و چون حادثه اى بر او فرود
آید از دیگران بدو مهربانترند و نام نیکى که خدا براى آدمى در میان مردم
مى گذارد از مالى که دیگران براى او به میراث مى گذارند بهتر است.
از این خطبه:
بدانید
که هیچیک از شما نباید از خویشاوندى، که گرفتار فقر و بینوایى است روى
یارى برتابد. باید که یاریش دهد، به مالى که اگر انفاقش نکند، بر داراییش
نیفزاید و اگر انفاقش کند، سبب نقصان در مال او نگردد. هر کس که دست یارى
از عشیره خود فرو بندد، یک دست از یارى آنان کاسته شده، ولى او از یارى
دستهاى بسیارى خود را محروم داشته. هرکس که با اطرافیان خود بمدارا رفتار
کند همواره دوستى و مودت آنان را نصیب خود ساخته است.
من مى گویم:
در
متن خطبه ((غفیرة)) به معنى کثیر است و به جاى ((الجمع الکثیر)) مى گویند
((الجم الغفیر)) یا ((الجماء الغفیر)). در روایتى هم به جاى ((غفیرة))،
((عفوة)) آمده است و ((عفوة)) چیز نیکو را گویند. ((اکلت عفوة الطعام))
یعنى طعام نیکو را خوردم. ((هرکس دست یارى از عشیره خود...)) بدین معنى
است که کسى که یارى خود را از عشیره اش دریغ مى دارد یارى یک تن را از
آنان دریغ داشته و اگر به یارى آنان نیازش افتد و بخواهد که یاریش کنند،
به یاریش برنخیزند پس، از مساعدت دستهاى بسیار محروم ماند. و گروه زیادى
را از یارى خود باز داشته است .
مقدمه:
امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند.
ایشان
در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات
ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام
رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت
رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را
بررسی مینماییم.
نام، لقب و کنیه امام:
نام مبارک
ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای
"خشنودی" میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان
سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او
را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از
او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر
خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و
خشنود بودند."
یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد"
است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی
که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و
در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که
قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و
برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل
در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم
جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
آگاه باشید، که شیطان حزب خود را بر انگیخته و سپاه خویش بسیج کرده، تا بار دیگر، ستم در جاى خود مستقر گردد و باطل به جایگاه خود بازگردد. به خدا سوگند، هر چه کوشیدند منکرى از من ندیدند ولى میان من و خود به انصاف داورى نکردند.از من حقى را مى طلبند که خود آن را واگذاشته اند و خونى را مى خواهند که خود ریخته اند(12*) اگر مى گویند که من در ریختن آن خون شریکشان بوده ام ، مگر نه این است که آنها را در آن نصیبى بوده است و اگر آنان خود بتنهایى آن خون ریخته اند، پس جز آنها کسى گناهکار نخواهد بود و به کیفر آن دچارند. هر دلیل که بیاورند، به زیان خود آنهاست .از مادرى شیر مى خواهند که پستانش خشکیده است و مى خواهند بدعتى را زنده کنند که دیگر مرده است. چه نومید است این دعوت کننده! کیست آنکه فرا مى خواند؟ و به چه چیز باید پاسخ داد؟
بداء یکی از اصولیست که اهل سنت نیز ناخواسته آن را پذیرفته اند؛ اما با
خود کلمه چرا مشکل دارند، بر همگان پوشیده مانده است. اهل تسنن بر اهل
تشیع ایراد می گیرند که اعتقاد به بداء در نزد اهل تشیع کفر و شرک نسبت به
خداست. اما براستی معنای بداء چیست و چرا اهل تسنن به آن ایراد می گیرند؟
اگر
خوانندگان عزیز توجه داشته باشند، متوجه می شوند که غالب کلمات در دین و
معنای لغوی تفاوت هایی دارند. به عنوان مثال معنای پیامبر در لغت به معنای
کسی است که از کسی به کس دیگر پیامی را حمل می کند و می تواند پیامبر هر
کسی نیز باشد و برای بردن پیام از هر سرزمینی به سرزمین دیگر نقل مکان می
کند. اما وقتی به معنای دینی آن توجه میکنیم، می بینیم که پیامبر کسی است
که از سوی خدا آمده و فقط در این راه می تواند پیامبر باشد و برای انجام
رسالت خویش نیازی نیست که حتماً نقل مکان کند؛ بلکه پس از انجام رسالت در
محل زندگی خویش، می تواند از مبلغین استفاده کند که پیامی را که خداوند به
وی داده تا به مردم برساند، مبلغین آنها را به مردم برسانند. تفاوت فاحش
پیامبر در معنای لغوی و معنای دینی آن را مشاهده می کنیم.
بداء نیز
همچون بیشتر کلمات موجود در دین، دارای دو معنای لغوی و دینی است. بداء در
لغت یعنی اینکه چیزی بر کسی پوشیده بوده و اکنون ان چیز بر وی آشکار شده
است. اهل تسنن می پندارند که شیعه اعتقاد دارد که بداء در نزد خداوند هم
اینچنین معنا شده است، در حالیکه چنین چیزی به طور کامل از سوی شیعه مردود
است. زیرا شیعیان هم اعتقاد دارند که بداء با چنین معنایی بر خدا صورت نمی
گیرد؛ مگر ممکن است که خداوند باریتعالی از چیزی خبر نداشته باشند و اکنون
بر وی آشکار شده باشد که اشتباه کرده و یا نمی دانسته؟!
مدتها بود که برخی از وهابیون و اهل تسنن دست به دامان سؤالاتی شده بودند
که می پنداشتند سؤالاتی بی پاسخ است و شیعیان در برابر آن درمانده هستند و
این سؤالات را از کتابی بنام سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد،
انتخاب نموده بودند. دوستان در سایت های مختلف اینترنتی سعی نمودند تا
پاسخ این سؤالات را به صورت جسته و گریخته بدهند؛ تا آنکه چندی پیش کتابی
به دستم رسید که در آن کلیه سؤالات این کتاب توسط نویسنده ای فاضل بنام
محمد طبرسی پاسخ داده شده است. لذا بد ندیدم که پاسخ این سؤالات را در
تالار گفتمان پخش نیز قرار دهم، تا هم دوستان بتوانند از آن استفاده کنند
و هم وهابیون و اهل تسنن بدانند که چه سؤالات مضحکی انتخاب شده است. سعی
می کنیم که هر روز یک سؤال و پاسخ را در تالار گفتمان قرار دهیم.