محل زندگى خویش را براى تحصیل در دانشگاه، به خارطوم منتقل نمودیم... و در محله اى که پسر عمویم به تنهایى زندگى مى کرد همراه با بستگانم سکنى گزیدیم. او علاوه بر تحصیل براى امرار معاش خویش کار مى کرد... این پسر عمو، انسان با ایمانى بود، لذا در حالى که از وسایل مادى زندگى بهره ى چندانى نداشت، و در حالى که گاه تنها یک وعده خوارک در شبانه روز نصیب او مى گردید. اما خوشبخت و سعادتمند بود.
ما همیشه براى دیدن، به خانه ى او مى رفتیم- زیرا اخلاق زاهدانه اش مجذوبمان ساخته بود- نزد او مى نشستیم، و درباره ى دین، آخرت و مرگ با او به بحث و گفتگو مى پرداختیم. به راستى که سرچشمه ى دانش بود، و سخنانش، روان ما را از ایمان و انگیزه ى معنوى به گونه اى مالامال مى ساخت که در برخورد با دنیا رویه ى زاهدانه اى را پیشه ساختیم...
با شگفتى، دیندارى همراه با اخلاص پسر عمو را نظاره گر بودیم.
بویژه در این زمانه که گرایش هاى مادى بر مردم غلبه کرده، و دین تنها در
لقلقه
___________________________________
اشاره به سخن معروف حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام است که فرمود:
(الناس عبید الدینا والدین لعق على السنتهم فاذا محصور بالبلاء قل الدیانون...).
مردم، بندگان خوار دنیا هستند، و دین بر لقلقه ى زنان آنان است، پس هنگامیکه به بلاء گرفتار آیند، دینداران واقعى بسیار اندک مى باشند... مترجم. زبان و جلوه ى ظاهرى خویش بر رفتار مردم احاطه داشت. به صورتى که اگر در تنگناى آزمون و بلایاى الهى فشرده شوند دینداران واقعى بسیار اندک مى شوند. با این توصیف است که چنین ایمان و اخلاصى بسیار کم نظیر جلوه مى نماید...
او در هنگام سخن گفتن بمانند یکى از یاران مجاهد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در بدر و احد و حنین، جلوه مى نمود، لذا سخنان از دل برآمده اش بر دل ما نیز مى نشست.
این پسر عمر بسیار روزه مى گرفت و پیوسته در حال عبادت خدا بود... گاه چند شب نزدش مى ماندیم، و نظاره گر نمازها و عبادت شبانه و تلاوت قرآن توسط او بودیم. در مناجات سحرگاهیش خدا را به گونه اى مى خواند که براى ما تازه گى داشت گویى پیش از آن به گوش ما نرسیده بود. او چنان مى نمود که انگار واژه هاى مناجاتش با خداوند عزوجل، واژه هاى یک بشر عادى نیست. حتم مى دادم که این گونه ارتباط با خدا را از آموزه هاى رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم فراگرفته بود. اما شگفت که نمایش و جلوه ى تازه اى داشتند، به گونه اى که پیش از آن چنین مناجاتى را نشنیده، یا در آموزشهاى اسلامى و در کتب درسى نخوانده بودیم...
با حیرت از این احوال از پسر عمو مى پرسیدیم براى ما بگو آنچه را که در مناجات مى خوانى چه چیز است؟ به ما پاسخ مى گفت: این مناجات، دعاى صباح از امیرمؤمنان على ابن ابى طالب علیه السلام است. و ما خاموش از این پاسخ حیرت زده در شگفتى خاص خویش مى ماندیم. پسر عموى ما فراوان از اهمیت دین و دیندارى و جستجو براى کشف راههاى نجات، پیش از آنکه گرفتار مرگ شویم، سخن مى راند. سخنان او در ما اثر مى گذارد، آن چنان که با احساسى مسؤلانه، بى آنکه با او حرفى بزنیم، تا پاسى از شب در اندیشه و تفکر درباره آن سخنان بیدار مى ماندیم.
بالاخره یک روز پسر عمو سر صحبت را باز کرد و حقایقى را بر ما آشکار ساخت- و درباره اعتقادات خویش سخن گفت. او خویش را شیعه ى دوازده امامى! معرفى نمود- البته پیش از آن چیزهایى در این باره دستگیرمان شده بود.
ناراحت از این وضع، با پسر عمو جر و بحث کردیم، با این امید که به مذهب پدرانمان یعنى مذهب اهل سنت و جماعت بازگردد.
این جر و بحث ها گاه ساعت ها طول مى کشید، اما او با استدلال مستند به ادله و براهین عقلى و نقلى نیرومندى ما را روبرو مى ساخت.
روش بحث پسر عمو به این صورت بود که براى ارائه دلایل نقلى به کتب و منابع شیعى استناد نمى کرد، بلکه براى اثبات درستى ادعاى خویش از منابع اهل سنت و جماعت بهره مى جست.
با این همه و با اینکه سخنان او و کتابهایى که خواندیم در اندرون ما تحولاتى بوجود آورده بود، اما همچنان این حقایق را کتمان کرده و چیزى را بروز نمى دادیم...
در آن زمان گاه دور از چشم پسر عمو گردهم مى آمدیم، و براى وضع اعتقادى او تأسف مى خوردیم. و در حالیکه از ایمان و اخلاقش خبر داشتیم، به علت شیعه شدنش او را در معرض دیوانگى مى خواندیم... اما او توانست در مدت دو سال با بحث و گفتگوى منطقى ثابت نماید که این ما هستیم که بر اثر بى خبرى لایق عنوان دیوانگى مى باشیم، او به خوبى درستى عقاید خویش را با دلیل و برهان کافى اثبات نمود. ما نیز بالاخره، پس از مطالعه و پژوهش و روشن شدن حقایق، چاره اى جز تسلیم شدن به سخنان وى نداشتیم.
وضعیت ما مصداق آیه ى شریفه ى ذیل بود که مى فرماید:
(فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما)
___________________________________
سوره ى نساء آیه ى 5. 6.
سلام
واقعا اگه یه سنی بیاد تو این وبلاگ از هر چی شیعه هست متنفر میشه
نه به خاطر مطالبش بلکه به خاطر تبلیغاتش
این تبلیغات چیه گذاشتی
مگه آدم باید هر چی سایت دستش می رسه لینک کنه
حداقل اسم شیعه رو از او بالا بردارد
فکر نمی کنم همه تبلیغات رو بلاگ اسکای ثبت می کنه
خیلی از سایتهایی که لینک کردی واقعا شرم آور است
باز هم علی مظلوم است .......... .