علامه جعفر مرتضى عاملى
علاوه بر این دو رکن، شایستگى و اهلیّت
براى امامت، که به معناى دارا بودن خصلتها و ملکات رهبرى که بتوانند خط
را نگاه دارند و سلامت مسیر را تضمین کنند، مىباشد. مانند دارا بودن
«عصمت»، شجاعت و بخشندگى و ... از شرائط تصدى این مقام است.
به
همین خاطر است که مىبینیم ائمّه اطهار (علیهم السلام)، در هر مناسبتى، به
نشان دادن این امور، به ویژه، به ارائه آن دو رکن مهم، اهتمام
مىورزیدهاند، و سختىها و خطرات هر چند بزرگ که احیاناً به دنبال ابراز
و اظهار آن امور، بر آنان وارد مىشد، آنان را از بیان آن حقایق باز
نمىداشت.
شواهد بر اهتمام ائمّه (علیهم السّلام) بر این امر بى
شمار است. ما در اینجا فقط اشاره مىکنیم به اقدام امیرالمؤمنین علیه
السلام در کوفه، صفّین، روز شورا و روز (جنگ) جمل، که از صحابه پیامبر
(صلّى الله علیه و آله) در مورد حدیث غدیر، شهادت خواست و شمار بسیارى از
آنان بدان گواهى دادند.
همچنان که امام حسین علیه السلام در منا،
صحابه را گرد آورد و فضائل پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و به خصوص حدیث
غدیر را و نیز بدکارىهاى معاویه را به ایشان یادآورى نمود.(2) هدف از این
اقدامات و اهتمامات، تثبیت امامت، و جلوگیرى از نابودى و فراموشى نصوص و
وقایعى که آن را ثابت مىکند، بوده است.
علاوه بر تمام اینها،
ائمّه (علیهم السّلام) در سخنان بسیارى اظهار داشتهاند که: علم مخصوصى را
که پیامبر گرامى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) به امر خدا، آنان را بدان
تعلیم و اختصاص داده است، دارا هستند. مانند احادیثى که فرمودهاند جفر و
جامعه نزد ایشان است و احادیث دیگرى که جوینده در منابع و مراجع روائى به
صورت پراکنده مىیابد.
در احادیث نبوى، امام شناسی جزئى از تفقه ضرورى دین شناخته شده و امامت،
بخشى از اسلام و امامان، نجوم آسمان هدایت و جدا ناشدنى از قرآن و نیز
خلیفه، وصی, ولى امر و حاکم معرفی شده اند.
الف: در روایتی آمده است :
" من مات بغیر امام ( و لم یعرف امام زمانه ) مات میتة جاهلیة " .
" کسى که بمیرد بدون آنکه امامى داشته باشد یا امامش را نشناسد, او به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است ".
این
حدیث با تعبیرات متفاوت در کتابهاى معتبر و مورد اعتماد حدیثى توسط محدثین
شیعه و سنى نقل شده است ( کنز العمال ج 6 ص 65 و مسند احمد بن حنبل ج 4 ص
96 و محاسن برقى ص 156 و غیبت نعمانى ص 62 )
ب : در روایت دیگر آمده است:
"ان الحجة لا تقوم لله على خلقه الا بامام حتى یعرف "
حجت بر مردم تمام نمى شود مگر به وسیله امام آنگاه که شناخته شود .
این احادیث گرچه با تعبیرهاى مختلف نقل شده است, اما ضرورت امامت را از دیدگاه اسلام به طور وضوح بیان کرده است .
بداء یکی از اصولیست که اهل سنت نیز ناخواسته آن را پذیرفته اند؛ اما با
خود کلمه چرا مشکل دارند، بر همگان پوشیده مانده است. اهل تسنن بر اهل
تشیع ایراد می گیرند که اعتقاد به بداء در نزد اهل تشیع کفر و شرک نسبت به
خداست. اما براستی معنای بداء چیست و چرا اهل تسنن به آن ایراد می گیرند؟
اگر
خوانندگان عزیز توجه داشته باشند، متوجه می شوند که غالب کلمات در دین و
معنای لغوی تفاوت هایی دارند. به عنوان مثال معنای پیامبر در لغت به معنای
کسی است که از کسی به کس دیگر پیامی را حمل می کند و می تواند پیامبر هر
کسی نیز باشد و برای بردن پیام از هر سرزمینی به سرزمین دیگر نقل مکان می
کند. اما وقتی به معنای دینی آن توجه میکنیم، می بینیم که پیامبر کسی است
که از سوی خدا آمده و فقط در این راه می تواند پیامبر باشد و برای انجام
رسالت خویش نیازی نیست که حتماً نقل مکان کند؛ بلکه پس از انجام رسالت در
محل زندگی خویش، می تواند از مبلغین استفاده کند که پیامی را که خداوند به
وی داده تا به مردم برساند، مبلغین آنها را به مردم برسانند. تفاوت فاحش
پیامبر در معنای لغوی و معنای دینی آن را مشاهده می کنیم.
بداء نیز
همچون بیشتر کلمات موجود در دین، دارای دو معنای لغوی و دینی است. بداء در
لغت یعنی اینکه چیزی بر کسی پوشیده بوده و اکنون ان چیز بر وی آشکار شده
است. اهل تسنن می پندارند که شیعه اعتقاد دارد که بداء در نزد خداوند هم
اینچنین معنا شده است، در حالیکه چنین چیزی به طور کامل از سوی شیعه مردود
است. زیرا شیعیان هم اعتقاد دارند که بداء با چنین معنایی بر خدا صورت نمی
گیرد؛ مگر ممکن است که خداوند باریتعالی از چیزی خبر نداشته باشند و اکنون
بر وی آشکار شده باشد که اشتباه کرده و یا نمی دانسته؟!
عقیده بداء
چکیده
بداء در لغت به معنای ظاهر شدن چیزی پس از آنکه
مخفی بوده است می باشد. اهل سنت به دلیل نفهمیدن واقعیت و عدم مطالعه کتب
شیعه، آنان را به کفر متهم می کنند در حالی که شیعه از این امر معنای
مجازی آن را مورد نظر دارد که عبارت است از ظاهر کردن امری پس از اینکه
برای دیگران مخفی بوده است که اصطلاحاً به آن اظهار بعد از اخفا گفته می
شود. به این بیان که خداوند متعال گاهی چیزی را به خاطر مصلحتی از بندگان
مخفی می دارد در حالی که برای خود او هرگز مخفی نبوده است ولی بعد به خاطر
مصلحت و حکمتی، آن مورد مخفی شده را ظاهر می سازد. به کار بردن در معنای
مجازی آن نه تنها اشکالی ندارد بلکه بسیار رایج است هم در زبان فارسی و هم
در زبان عرب. این کاربرد در قرآن نیز مشاهده می شود مثلاً کاربرد کلمه
«ید» به معنای دست در قرآن کریم در مورد خداوند، جسم بودن است در قرآن و
سنت بر اصل بداء تأکید شده و آیات و روایات بسیاری در این مورد داریم
مانند «کل یوم هو فی شأن» یا «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر و اما
بانفسهم» یا «ولو ان الله اهل القری امنوا و اتقوالفتحنا علیهم برکات من
السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذ ناهم بما کانوا یکسبون» یا این آیه که می
فرماید: «یمحواالله ما یشاء و یثیبت» که همگی دلالت بر اصل بداء دارند.
توضیح اینکه علم خداوند به علم ذاتی و فعلی تقسیم می شود و بداء در مورد
مرتبه دوم علم خداوند یعنی علم فعلی خداوند تجلی می یابد، همچنین در مورد
قضا و قدر خداوند که قضای حتمی معلق می باشد. بداء در قضا و قدر معلق راه
دارد و انسان با انجام اعمال صالح، دعا و تضرع، استغفار و توبه، صدقه،
احسان و نیکوکاری می تواند قضا و قدر خود را تغییر داده و سرنوشت و آینده
خود را بسازد. بیشترین اشکالات توسط فخر رازی و موسی جار الله صاحب کتاب
الوشیعه بر شیعه گرفته شده است که خود آنان در تفاسیر و توضیحات خود بر
آیات عملاً و ناخواسته و بدون توجه بر اصل بداء صحه گذاشته اند. اعتقاد به
بداء آثار و فواید فراوانی در زندگی دارد از جمله امید به آینده، مبارزه
با ظلم و دفاع از حق و حقیقت و باز شدن دریچه امید به زندگی بر روی انسان
است.
مسئلة بداء و علم خداوند
مسئلة بداء از جمله مسایل بسیار مهمی است که
در سه علم فلسفه، کلام و اصول فقه به طور مفصل، دربارة آن صحبت شده است؛
ولی از آنجا که در زمرة مسایل اعتقادی هم هست، صرفاً به همان اندازه که به
عنوان یک عقیده میطلبد از آن مطلع باشیم، آن را با هم مرور میکنیم.
کلمه
بداء هم دربارة انسانها بهکار میرود، و هم خداوند متعال، که دو معنای
کاملاً متفاوت از همدیگر دارند. وقتی این کلمه را برای انسانها بهکار
میبریم، منظور ما همان تغییر اراده است. مثل اینکه ما تصمیم جدی برای
مسافرت داشته باشیم، و اندکی پیش از مسافرت بفهمیم این سفر خطر دارد، و
رفتن به آن به صلاح نیست، و از رفتن پشیمان بشویم. در این حالت میگوییم
که برای ما بداء حاصل شد؛ زیرا از باطن قضایا خبر نداشتیم و الا از همان
اول چنین تصمیمی نمیگرفتیم. چنین معنایی هیچگاه دربارة خداوند متعال
مصداق پیدا نمیکند، چون نمیتوانیم بگوییم، نعوذبالله، خدا نمیدانست کار
ضرر دارد و بعداً فهمید، و تصمیمش عوض شد.
بدائی که در مورد خداوند متعال استفاده میشود همان «اظهار پس از خفا»ست که با مثالی آن را برای شما توضیح میدهم.
ائمه که هدایتبه امرالله میکنند، یعنى با
ملکوت موجودات سر و کار داشته، و هر موجودى را از جنبه امرى او نه تنها از
جنبه خلقى او، بسوى خدا هدایت میکنند، و به کمال خدا میرسانند.
قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سیطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوى خدا هدایت میکند.
پس
امام که مردم را بخدا هدایت میکند، به امر ملکوتى که همیشه با آن موجود و
ملازم است هدایت میکند، و این در حقیقت ولایتى استبه حسب باطن در ارواح و
قلوب موجودات نظیر ولایتى که هر یک از افراد بشر از راه باطن و قلبش
نسبتبه اعمال خود دارد، این است معنى امام.
و اما در آیه شریفه علت موهبت این منصب را اینطور بیان کرده است: «لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»
یکى
صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ایستادگى است در تمام
امتحانات و ابتلائاتى که بنده در راه عبودیت و وصول بمراد براى او پیش
میآید، و دیگر آنکه قبل از آن به مرحله یقین رسیده باشند.
ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حکمت
الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد
از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که
بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند
این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))
این
آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر
اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام ((
الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را
کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .
و با توجه به روایات
فراوانى که در شأن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این
((اکمال و اتمام)) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده
با نصب جانشین براى پیامبر اکرم(ص) از طرف خداى متعال, تحقق یافته است. زیرا دشمنان اسلام, انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا(ص) ـ
مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند
و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به
نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت. (1)
و کیفیت آن, چنین بود که پیامبر اکرم(ص) هنگام بازگشت از
حجة الوداع همه حجاج را در محل ((غدیر خم)) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه
مفصلى از ایشان سوئال کردند: ((الست اولى بکم من انفسکم؟)) (2) آیا
من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند ,
آنگاه زیر بغل على(ع) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و
فرمودند : ((من کنت مولاه فعلى مولاه)) و بدین ترتیب, ولایت الهى را
براى آن حضرت, اعلام فرمودند.