اما درباره ى زادگاهم باید بگویم که من در روستایى در شرق سودان به نام مسمارزاده شدم و سالهاى نخستین زندگى ام را در آنجا که صحراى بزرگى بود سپرى نمودم.
خانواده ى من فقیر بود! لذا از روستایى به نام الکربه در منطقه ى رباطاب، واقع در شمال سودان، که مجتمعى از روستاهاى پراکنده در اطراف نیل بود- به این روستا مهاجرت کردند.
روستاى «مسمار» در حقیقت خانه هاى پیرامون ایستگاهى است که در کنار خط آهن کشیده شده از خارطوم پایتخت کشور، به سوى شرق- یعنى جایى که مهمترین بندر به نام پورت سودان قرار دارد، واقع شده است...
با اینکه صحراى شرق کشور بیشتر از قبایل البجا و هدندوه تشکیل مى گردد. لیکن روستاى مسمار داراى خصوصیت دیگرى است. زیرا ساکنان آن از شمالى ها بویژه اهالى رباطاب مى باشند. این اهالى به علل و انگیزه هاى گوناگون از شمال به این روستا کوچ کرده بودند. و پدر من نیز یکى از این کوچ کنندگان بود.
دوره ى خردسالى ام در روستاى مسمار سپرى گردید. در آن سالها پدرم که الگوى ممتاز و شایسته ى من بود، توجه و عنایت خویش را به من معطوف کرد... او امام مسجد و شیخ روستا بود... و مقامش در نزد ساکنان مسمار بسیار محترم و عالى به حساب مى آمد. موقعیت بزرگ و احترام پدر، در من یک نوع احساس امنیت و شادى خاصى بوجود مى آورد. این شادى و خوشبختى هنگامى به اوج خود مى رسید که همراه او براى خواندن نمازهاى یومیه یا نماز جمعه به مسجد فقیرانه ى روستا مى رفتم. یا اینکه براى انجام مراسم نماز عید به محلى بیرون از روستاى مسمار عزیمت مى نمودیم.
این لحظات مانند یک اثر هنرى در حافظه ام حکاکى گردیده است، زیرا در سایه تکریم پدر، خود را نیز بهره مند مى یافتم... آرى شاید چنین بهره اى باعث شد، که من آن خاطرات شیرین را فراموش ننمایم.
باید بگویم که خاطره دل انگیز پدر و توجه ویژه ى مردم به او آنچنان در ذهنم جا گرفته که حتى در هنگام سخن گفتن با دیگران تمایلى براى فراموش کردن آن خاطرات ندارم.
اما من علت تکریم و تقدیس پدر را نمى فهمیدم. به همین سبب براى من یک راز بود. و هنگامى آن را کشف کردم که حقایق متنوعى را به تدریج دریافتم.
آنچه را که کشف کردم این بود که پدر از نسل عباس، عم نبى اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم بود. در کشور من کسانى را که منتسب به عموى پیامبر بودند، «عبابسه» مى نامیدند. اعتبار این گروه از آنجا ناشى مى گردد که «عباس» در نزد پیامبر مقام ویژه اى داشت. چنانکه از رسول بارها شنیده شد که فرمود:
«تمامى فضایل به من و عمویم عباس تعلق دارد».
پدر و برادرانش، در میان عبابسه به مقام «خلافت» نائل گشتند. رسالت اصلى این خلفا رسیدگى به مسائل و امور دینى مى باشد. افرون بر آن، پدر از امتیاز دیگرى نیز بهره مى برد، که ناشى از ارتباط خاص او با فرقه ى پیروان ختمیه مى باشد. این امتیاز سبب منزلت ویژه اى براى وى گردید. به گونه اى که مردم پدر مرا با جان و دل دوست داشتند.
زیرا فرقه ى ختمیه از گروه هاى بزرگ متصوفه به شمار مى آید. پدرم در میان این گروه یار و یاور بسیار نزدیک مرشد منطقه بود. در حالیکه علاوه بر آن از شرافت نسب به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نیز بهره مى برد. مردم شرق سودان، مانند بخش هاى دیگر کشور، از دوستداران اهل بیت پیامبر به شمار مى آیند. آنان هر فردى را که به جهتى از جهات منتسب به رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم بود، گرامى شمرده، به انگیزه ى تکریم پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلم او را در جایگاه والاى عزت و بزرگى مى نشانند.
احترام و عزتى که مردم شرق سودان براى متصوفه قائل هستند، نیز ناشى از ارادتى است که فرقه مزبور به اهل بیت علیهم السلام دارد.
پدر این موقعیت ویژه را بیشتر با اتکا بر توانایى هاى شخصى و دیندارى و پایمردى در عهد و پیمانش کسب نمود. این ویژگیها آنچنان برجسته و آشکار بود که من در ایام خردسالى و ضعف ادراک به خوبى هیبت و عظمت او را حس مى نمودم.