شیعه شناسی

آنچه درباره شیعه باید دانست

شیعه شناسی

آنچه درباره شیعه باید دانست

با نور فاطمه هدایت شدم(5)

محل زندگى خویش را براى تحصیل در دانشگاه، به خارطوم منتقل نمودیم... و در محله اى که پسر عمویم به تنهایى زندگى مى کرد همراه با بستگانم سکنى گزیدیم. او علاوه بر تحصیل براى امرار معاش خویش کار مى کرد... این پسر عمو، انسان با ایمانى بود، لذا در حالى که از وسایل مادى زندگى بهره ى چندانى نداشت، و در حالى که گاه تنها یک وعده خوارک در شبانه روز نصیب او مى گردید. اما خوشبخت و سعادتمند بود.

ما همیشه براى دیدن، به خانه ى او مى رفتیم- زیرا اخلاق زاهدانه اش مجذوبمان ساخته بود- نزد او مى نشستیم، و درباره ى دین، آخرت و مرگ با او به بحث و گفتگو مى پرداختیم. به راستى که سرچشمه ى دانش بود، و سخنانش، روان ما را از ایمان و انگیزه ى معنوى به گونه اى مالامال مى ساخت که در برخورد با دنیا رویه ى زاهدانه اى را پیشه ساختیم...

با شگفتى، دیندارى همراه با اخلاص پسر عمو را نظاره گر بودیم. بویژه در این زمانه که گرایش هاى مادى بر مردم غلبه کرده، و دین تنها در لقلقه
___________________________________
اشاره به سخن معروف حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام است که فرمود:

(الناس عبید الدینا والدین لعق على السنتهم فاذا محصور بالبلاء قل الدیانون...).

ادامه مطلب ...

با نور فاطمه هدایت شدم(4)

شخصیت جذاب و پر منزلت پدر، بر دلم نقش بست. و اثر بسیار نیرومندى بر من گذاشت. آنچنانکه در هر چیزى از او تقلید مى کردم.

وى اوراقى که دعاها و آیات قرآنى بر آنها نوشته شده، و به آنها محایه (پاک و تزکیه کننده) گفته مى شد، در اختیار مردم مى گذاشت تا پس از حل کردن در آب، آن را نوشیده یا بخور نمایند.

من در این کار از پدر تقلید مى نمودم، لذا هنگامیکه فرد بیمارى نزد ما مى آمد، نوشته اى نامفهوم به دست برادرانم مى دادم تا به او داده و دستور استعمال نماید.

ادامه مطلب ...

با نور فاطمه هدایت شدم(3)

اما درباره ى زادگاهم باید بگویم که من در روستایى در شرق سودان به نام مسمارزاده شدم و سالهاى نخستین زندگى ام را در آنجا که صحراى بزرگى بود سپرى نمودم.

خانواده ى من فقیر بود! لذا از روستایى به نام الکربه در منطقه ى رباطاب، واقع در شمال سودان، که مجتمعى از روستاهاى پراکنده در اطراف نیل بود- به این روستا مهاجرت کردند.

روستاى «مسمار» در حقیقت خانه هاى پیرامون ایستگاهى است که در کنار خط آهن کشیده شده از خارطوم پایتخت کشور، به سوى شرق- یعنى جایى که مهمترین بندر به نام پورت سودان قرار دارد، واقع شده است...

با اینکه صحراى شرق کشور بیشتر از قبایل البجا و هدندوه تشکیل مى گردد. لیکن روستاى مسمار داراى خصوصیت دیگرى است. زیرا ساکنان آن از شمالى ها بویژه اهالى رباطاب مى باشند. این اهالى به علل و انگیزه هاى گوناگون از شمال به این روستا کوچ کرده بودند. و پدر من نیز یکى از این کوچ کنندگان بود.

دوره ى خردسالى ام در روستاى مسمار سپرى گردید. در آن سالها پدرم که الگوى ممتاز و شایسته ى من بود، توجه و عنایت خویش را به من معطوف کرد... او امام مسجد و شیخ روستا بود... و مقامش در نزد ساکنان مسمار بسیار محترم و عالى به حساب مى آمد. موقعیت بزرگ و احترام پدر، در من یک نوع احساس امنیت و شادى خاصى بوجود مى آورد. این شادى و خوشبختى هنگامى به اوج خود مى رسید که همراه او براى خواندن نمازهاى یومیه یا نماز جمعه به مسجد فقیرانه ى روستا مى رفتم. یا اینکه براى انجام مراسم نماز عید به محلى بیرون از روستاى مسمار عزیمت مى نمودیم.

ادامه مطلب ...

با نور فاطمه هدایت شدم(2)

پیشگفتار

هیجان عجیبى بود! در آن روز گرم و طاقت فرساى تابستانى که سوزندگى آفتاب سودان در آن شهرت خاصى دارد، خنکى مرموزى را بر صورتم احساس کردم، چنانکه اندامم در سرمایى که به گمان من به زیر صفر رسیده بود، مى لرزید.

مدتى در این حال و هوا بودم. تا اینکه حقیقت به وجودم گرماى خاص خود را بخشید... و نورى را دیدم که فروزان، بسان هاله اى مقدس مرا احاطه نموده، و موجب شد تا پرده هاى ستبرى که سنگینى آن شانه هایم را آزار مى داد به ناگاه از برابر دیدگانم به کنار بروند.

در این هنگامه بود که جلوه ى دل آراى حقیقت را با درخشش ویژه اش مشاهده نمودم. و گام هاى خویش را دیدم که به سوى رستگارى هدایتم مى نمایند.

اما باید گفت که دشوارترین لحظات زندگى من، زمانى بود که به عمق و ژرفاى فاجعه اى که در آن گرفتار بودیم، آگاه شدم. وضعیتى که به سبب جهل مرکب، بر اندیشه هاى ما سلطه یافته بود... بخصوص اینکه جهل مزبور عقیده و دین ما را هدف قرار داده بود.

ادامه مطلب ...

با نور فاطمه هدایت شدم(1)

سخن ناشر

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

امام صادق علیه السلام فرمود: پس از اینکه فاطمه دختر پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلم از مادر متولد شد و بر روى زمین قرار گرفت. نورى از آن بزرگوار ساطع شد که وارد خانه هاى مکه گردید. در شرق و غرب زمین محلى باقى نماند مگر اینکه نور حضرت به آن سرایت کرده باشد. این روایت بر عظمت این مولود مبارک در نزد خداوند دلالت مى کند. از برکات این مولود همین بس که به گلستان رسالت نور و نشاط بخشید و بر خلاف رسم ناپسند جاهلیت که دختر زادن ننگى عظیم به شمار مى آمد، کانون وحى غرق در نور و نشاط گشت و در مقابل دشمنان خانه وحى دچار یأس و افسردگى شدند، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نیز ابتداء سعى داشت فضائل معنوى را به فرزند دلبندشان منتقل سازد و از این طریق با برترین دروس توحیدى و زیباترین حقایق اسلام آشنا شد. ام سلمه مى گوید: پیامبر مراقبت فاطمه را به من سپرد و من نیز مراقب پرورش او بودم ولى به خدا سوگند، فاطمه 8 ساله بهتر از من به امر تربیت وارد بود و حقایق را بهتر مى شناخت. در شأن و جایگاه ملکوتى حضرت صدیقه طاهره علیهماالسلام همین بس که خداى جهان ملک مقربش روح الامین را بر رسول خود فرومى فرستد و با نسیم وحى باغ روح پیامبر را نوازش مى دهد و مژده نور حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام به او مى رساند. که: (انا اعطیناک الکوثر) اگر ما پسرانت را از تو گرفتیم، کوثر رحمت و کرامت و خیر کثیر به تو عنایت کردیم فاطمه علیهاالسلام به تو دادیم که نسل تو را تا قیامت امتداد بخشد و زمین را از فرزندان مبارک تو مشحون سازد. عایشه مى گوید: من کسى را شبیه تر از فاطمه علیهاالسلام به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در سکوت و رستگارى و وقار و سخن ندیدم، زهرا علیهاالسلام او بسان زنانى نبود که در خانه بنشید و از مسائل پیرامونش بى خبر باشد. بلکه با هوشمندى و آگاهى به تحلیل و تبیین مسائل جارى عصر خود مى پرداخت تا بدین وسیله و در تحت تعلیمات پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم

ادامه مطلب ...