همانند تندر خروشیدند و چون آذرخش شعله افکندند. با اینهمه، ترسیدند و در کار بماندند. ما چون تندر نمى خروشیم، مگر آنگاه، که خصم را فرو کوبیم و سیل روان نمى کنیم مگر آنگاه که بباریم.
ائمه که هدایتبه امرالله میکنند، یعنى با
ملکوت موجودات سر و کار داشته، و هر موجودى را از جنبه امرى او نه تنها از
جنبه خلقى او، بسوى خدا هدایت میکنند، و به کمال خدا میرسانند.
قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سیطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوى خدا هدایت میکند.
پس
امام که مردم را بخدا هدایت میکند، به امر ملکوتى که همیشه با آن موجود و
ملازم است هدایت میکند، و این در حقیقت ولایتى استبه حسب باطن در ارواح و
قلوب موجودات نظیر ولایتى که هر یک از افراد بشر از راه باطن و قلبش
نسبتبه اعمال خود دارد، این است معنى امام.
و اما در آیه شریفه علت موهبت این منصب را اینطور بیان کرده است: «لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»
یکى
صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ایستادگى است در تمام
امتحانات و ابتلائاتى که بنده در راه عبودیت و وصول بمراد براى او پیش
میآید، و دیگر آنکه قبل از آن به مرحله یقین رسیده باشند.
محمد شحاده چهل و پنج ساله، عضو سابق جنبش فتح فلسطین که سپس به جنبش جهاد اسلامی پیوست و به یکی از اعضای ارشد گردانهای القدس (بخش نظامی جهاد اسلامی) بدل شد اواخر اسفند سال 1386 به همراه سه تن از همراهانش ـ «عیسى مرزوق»، «عماد الکامل» و «أحمد البلبول» ـ در شهر "بیت لحم" واقع در کرانه باختری مورد هجوم نظامیان اشغالگر قرار گرفتند و در دم به شهادت رسیدند. پس از این واقعه، «شحاده شحاده» فرزند نوزده سالهی شهید شحاده اعلام کرد که پدرش شیعه شده بود و گفت: «پدرم تصمیم گرفت تسلیم نشود و شهادت را انتخاب کرد؛ درست شبیه امام حسین(ع) که در کربلا جنگید و شهادت را برگزید». لازم به ذکر است که همین گرویدن شهید محمد شحادة به مذهب تشیع، موجب مظلومیت وی گردید، و علاوه بر حمله رسانهها و برخی سران سنی ـ نظیر مجله «المجلة» ، برخی از رسانههای وابسته به جنبش حماس و چند روحانی وابسته به الازهر ـ به او در زمان حیاتش، شهادت مظلومانه وی نیز به نوعی مورد بایکوت رسانهای قرار گرفت. متأسفانه این مظلومیت و مهجوریت، به رسانههای داخلی نیز سرایت کرده و در حالیکه اخبار شهادت سران حماس، چند روز رادیو و تلویزیون ما را مشغول به خود میکند، خبر شهادت وی انعکاس در خور شأنی نیافت. آنچه در پی میآید مصاحبه مجله «المنبر» با شهید محمد شحاده است. ........ المنبر: کجا هستید استاد محمد؟ کمکم داشتیم از آمدنتان مأیوس میشدیم
ادامه مطلب ...مى گوید که با دستش بیعت کرده و با دلش بیعت نکرده. دست بیعت فراپیش آورد و مدعى شد که در دل چیز دیگرى نهان داشته. اگر در ادعاى خود بر حق است، باید دلیل بیاورد و گرنه، به جمع یاران من که از آنان دورى گزیده است بازگردد.
ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حکمت
الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد
از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که
بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند
این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))
این
آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر
اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام ((
الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را
کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .
و با توجه به روایات
فراوانى که در شأن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این
((اکمال و اتمام)) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده
با نصب جانشین براى پیامبر اکرم(ص) از طرف خداى متعال, تحقق یافته است. زیرا دشمنان اسلام, انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا(ص) ـ
مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند
و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به
نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت. (1)
و کیفیت آن, چنین بود که پیامبر اکرم(ص) هنگام بازگشت از
حجة الوداع همه حجاج را در محل ((غدیر خم)) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه
مفصلى از ایشان سوئال کردند: ((الست اولى بکم من انفسکم؟)) (2) آیا
من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند ,
آنگاه زیر بغل على(ع) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و
فرمودند : ((من کنت مولاه فعلى مولاه)) و بدین ترتیب, ولایت الهى را
براى آن حضرت, اعلام فرمودند.
او نیز از جمله کسانی است که با مطالعات
فراوان پی به حقانیت تشیع برده, مذهب اهل سنت را رها کرده تشیع را انتخاب
می کند. او از جمله کسانی است که بدون خوف و ترس از کسی , به طور علنی
اعتراف به تشیع نموده و مردم را نیز درمصر به آن مذهب دعوت می نماید.
در
بخشی از کتاب خود الخدعة, رحلتی من السنة الی الشیعة می نویسد:« در مدتی
که سنی بودم, مردم را به عقل گرایی دعوت کرده و شعار عقل را سر دادم, ولی
در میان قوم خود جایگاهی نیافتم و از هرطرفی تهمت ها و شایعات علیه خود
شنیدم ... و من به خوبی می دانستم که کوتاه آمدن از عقل یعنی ذوب شدن در
پیشینیان و در نتیجه انسان بدون هیچ شخصیتی خواهد بود که واقع را بر او
روشن کند... من هرگز چیزی را بدون تحقیبق و دقت نظر نمی گویم... عقل گرایی
من عامل اساسی و تمایلم به سوی تشیع و خط اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و
اختیار مذهب آنان بود...»
نام: حسن بن علی .
کنیه: ابو محمد.
نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم (ص) تعیین فرمودند.
القاب: مجتبى، سیّد، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیّب.
منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.
تاریخ
ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال
دوم هجرى دانستهاند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س)
است.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودىکنونى).
نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابىطالب بن عبدالمطلب.
مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص).