شیعه شناسی

آنچه درباره شیعه باید دانست

شیعه شناسی

آنچه درباره شیعه باید دانست

خطبه 34: هنگام جنگ با شامیان

ملول و دلتنگم از شما. از این همه سرزنشهایتان به تنگ آمده ام . آیا به عوض زندگى آخرت به زندگى دنیا خشنود شده اید؟ آیا ذلّت را جانشین عزّت خواسته اید؟ هنگامى که شما را به جنگ دشمنتان فرا مى خوانم ، چشمهایتان در چشمخانه به دوران مى افتد، گویى که در لجّه مرگ دست و پا مى زنید و از وحشت آن هوش از سرتان پریده است . راه گفت و شنودتان با من بسته است و در پاسخ سخنانم ، حیرت زده و سرگردانید. دلهایتان چون دلهاى جن زدگان است و عقل از سرتان پریده است .
در این روزهاى چون شب ظلمانى ، چگونه به شما اعتماد کنم ؟ که هرگز آن ستونى نبوده اید که بر آن تکیه توان داد. و یارانى توانمند نیستید که به هنگام نیاز، نیازى برآورید. همانند اشترانى هستید که چراننده آنها گم شده و چون از جانبى گرد آیند از جانب دیگر پراکنده شوند. به بقاى خداوند سوگند، که افروختن آتش جنگ را، چه نامناسب مردمى هستید. شما را مى فریبند و شما فریب دادن نتوانید. دشمن ، زمینهایتان را یک یک مى گیرد و به خشم نمى آیید. چشم دشمن همواره در شما مى نگرد و شما به خواب غفلت و بى خبرى رفته اید. به خدا سوگند، آنان که یکدیگر را واگذاشتند و یارى نکردند مغلوب شدند. پندارم که چون جنگ درگیر شود و کشتار به غایت رسد، چنان از گرد پسر ابوطالب پراکنده شوید که دیگر بازگشتى برایتان نباشد، بدانگونه که سر بریده دیگر به بدن نچسبد.
به خدا سوگند، کسى که به دشمن امکان دهد که گوشتش را تا استخوان بخورد و استخوانهایش را خرد کند و پوستش را بردرد، چه ناتوان مردى است ! و چه کم دل و ترسوست ! تو اگر خواهى همانند چنین مردى باشى ، خود دانى ، ولى من به خدا سوگند، پیش از آنکه به دشمن فرصتى چنین دهم ، با شمشیر مشرفّى خود، چنانش مى زنم که استخوانهاى کاسه سرش در هوا پراکنده و دستها و پاهایش جدا گردد.
خدا، زان پس ، هر چه خواهد همان کند.
اى مردم ، مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى است . حقى که شما به گردن من دارید، اندرز دادن و نیکخواهى شماست و غنایم را بتمامى ، میان شما تقسیم کردن و تعلیم دادن شماست تا جاهل نمانید و تاءدیب شماست تا بیاموزید.
حقى که من به گردن شما دارم ، باید که در بیعت وفادار باشید و در رویاروى و پشت سر نیکخواه من باشید و چون فرا مى خوانمتان به من پاسخ دهید و چون فرمان مى دهم فرمان برید.

احمد حسین یعقوب

با خواندن ماجرای کربلا اشک از چشمان احمد حسین جاری شد و انقلابی عاطفی در وی پدید آمد و این آغازی بود برای کنکاش فکری و مطالعات عمیق و دقیق کتاب ها وی منابع گوناگون را یکی پس از دیگری مو شکافانه قرائت،بررسی و تحلیل نمود و پس از طی سیر و سلوک فکری خویش و دریافت حقیقت با خدای خویش پیمان بست که تا آخرین لحظات حیات خود جایگاه اهل بیت علیهم السلام را پاس داشته و دیگران را به حقیقتی که او بدان دست یافته بود رهنمون باشد و به راستی تا پایان عمر بر این پیمان وفادار باقی ماند.اوکتابهاى النظام الـسیاسى فی الاسلام, نـظریه عدالة الصحابه و الخط السیاسیه لتوحید الامة الاسلامیه را به نگارش در آورده است .

خطبه 33

هنگامى که به نبرد مردم بصره مى رفت، عبد الله بن عباس گوید که در ((ذوقار)) بر امیرالمؤ منین (ع) درآمدم. کفشش را وصله مى زد. مرا گفت: این کفش به چند مى ارزد گفتم هیچ. گفت: به خدا سوگند، که من این کفش را از حکومت شما بیشتر دوست دارم، مگر آنکه در این حکومت حقى را برپاى دارم یا باطلى را برافکنم.
سپس بیرون آمد و براى مردم سخن گفت و فرمود:
خداوند سبحان، محمد(ص) را به پیامبرى فرستاد و در میان قوم عرب کسى نبود که کتابى خوانده باشد یا دعوى پیامبرى کرده باشد. پس محمد(ص) آنان را براند و به جایى که باید بنشانید و به عرصه رستگاریشان رسانید. پس احوالشان، چونان نیزه هایشان استقامت پذیرفت و جاى پاى محکم کردند و صخره اى که بر آن ایستاده بودند از لرزش باز ایستاد. به خدا سوگند، که من از افراد سپاه او بودم و بودم تا همه دشمنان روى به واپس کردند و من نه ناتوانى نمودم و نه بیم به دل راه دادم.
اکنون در این راه هم که مى روم همانند راهى است که با رسول الله (ص) رفته بودم.
امروز هم ، باطل را برمى درم تا چهره حق از پهلوى آن آشکار شود.
مرا با قریش چه کار به خدا سوگند آن زمانها که کافر بودند، با ایشان پیکار کردم، اکنون نیز که گمراه شده اند، با ایشان پیکار مى کنم و همانگونه، که در زمان رسول الله(ص) هم نبرد آنان بودم امروز نیز هم نبرد ایشانم.(17)

با نور فاطمه هدایت شدم(5)

محل زندگى خویش را براى تحصیل در دانشگاه، به خارطوم منتقل نمودیم... و در محله اى که پسر عمویم به تنهایى زندگى مى کرد همراه با بستگانم سکنى گزیدیم. او علاوه بر تحصیل براى امرار معاش خویش کار مى کرد... این پسر عمو، انسان با ایمانى بود، لذا در حالى که از وسایل مادى زندگى بهره ى چندانى نداشت، و در حالى که گاه تنها یک وعده خوارک در شبانه روز نصیب او مى گردید. اما خوشبخت و سعادتمند بود.

ما همیشه براى دیدن، به خانه ى او مى رفتیم- زیرا اخلاق زاهدانه اش مجذوبمان ساخته بود- نزد او مى نشستیم، و درباره ى دین، آخرت و مرگ با او به بحث و گفتگو مى پرداختیم. به راستى که سرچشمه ى دانش بود، و سخنانش، روان ما را از ایمان و انگیزه ى معنوى به گونه اى مالامال مى ساخت که در برخورد با دنیا رویه ى زاهدانه اى را پیشه ساختیم...

با شگفتى، دیندارى همراه با اخلاص پسر عمو را نظاره گر بودیم. بویژه در این زمانه که گرایش هاى مادى بر مردم غلبه کرده، و دین تنها در لقلقه
___________________________________
اشاره به سخن معروف حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام است که فرمود:

(الناس عبید الدینا والدین لعق على السنتهم فاذا محصور بالبلاء قل الدیانون...).

ادامه مطلب ...

خطبه 32

اى مردم، ما، در روزگارى کنیه توز و در زمانه اى ناسپاس به سر مى بریم . نیکوکار، بدکار شمرده مى شود و ستمکار هر دم بر ستمش مى افزاید. از آنچه آموخته ایم، بهره نمى گیریم و از آنچه نمى دانیم نمى پرسیم. از حوادث باک نداریم تا آنگاه که ما را در خود فرو گیرد. پس مردم چهار گروه اند: کسى است که اگر در زمین فساد نمى کند، سببش بیچارگى اوست و کندى شمشیرش و اندک بودن مال و خواسته اش.
و کسى است، که شمشیر از نیام برکشیده و شرّ خویش آشکار کرده و سواران و پیادگان خود برانگیخته و خود را مهیاى فتنه گرى و فساد ساخته و تا به اندک متاع دنیا رسد، دینش را تباه کرده، سوارى چند خواهد که سرداریشان را بر عهده گیرد و منبرى خواهد که از آن فرا رود. چه بد معامله اى است که خود را به دنیا بفروشى و این سراى ناپایدار را به عوض آن نعمتها، که خدا در آن جهان مهیا کرده است بستانى و کسى است که دنیا را طلب مى کند، با اعمالى که از آن آخرت است ولى آخرت را نمى طلبد با اعمالى که از آن دنیاست. چنین کسى خود را چون فرودستان جلوه مى دهد، به هنگام راه رفتن گامهاى خرد برمى دارد، و دامن جامه کوتاه مى کند و خویشتن به زیور صلاح و امانت مى آراید و پرده پوشى خدا را وسیله معصیت ها قرار مى دهد و کسى است که حقارت نفس و فقدان وسیلت موجب آن شده که به طلب فرمانروایى برنخیزد، بلکه به همان حال که بوده است بماند. چنین کسى خود را به حلیه قناعت مى آراید و جامه اهل زهد و پرهیز مى پوشد و حال آنکه، نه روزى را در زهد به شب آورده و نه شبى را با پرهیزگارى به روز رسانیده است.
از اینان که بگذریم، مردمى هستند که یاد قیامت چشمانشان را فرو بسته و ترس از روز محشر سرشکشان جارى ساخته است. اینان گاه گریزان اند و تنها، گاه مقهورند و ترسان ، گاه خاموش اند و دهان بسته. خدا را به اخلاص مى خوانند و همواره گریان و دردمندند. در گمنامى زیسته اند تا خود را از آسیب حکام ستمکار در امان دارند.
نامرادى و مذلت ایشان را در میان گرفته، گویى در دریاى نمک غرقه اند. آوازى برنمى آورند و دلهایشان ریش است، از اندرزهاى پیاپى ملول شده اند و از قهر جاهلان به ستوه آمده اند. کشته شده اند تا شمارشان روى در نقصان نهاده.
باید که دنیا در نظرتان بى مقدارتر باشد از ریزه هاى قرظو(16) آن خرد و ریزها که از مقراض ریزد. از آنان که پیش از شما بوده اند پند گیرید، پیش ‍ از آنکه خود عبرت آیندگان شوید. دنیا را نکوهیده انگارید و ترکش ‍ گویید، زیرا دنیا آن را که مشتاقتر و شیفته تر از شما بود، از خود رانده است.
من مى گویم:
کسانى که از علم بى بهره اند، این خطبه را به معاویه نسبت داده اند. و حال آنکه، بى تردید کلام على(ع) است. زر را با خاک چه شباهت و آب شیرین را با آب شور چه نسبت.
عمرو بن بحر جاحظ که در این باب راهنمایى حاذق است و ناقدى بینا، در کتاب البیان و التبیین گفته است که چه کسى آن را به معاویه نسبت داده و سپس مطالبى مى آورد که خلاصه اش این است: این سخن به سخن على شباهت تام دارد و در بیان اصناف مردم به شیوه و روش او ماند. در هیچ حالى ندیده ایم که معاویه در کلام خود راه زاهدان سپرد و در طریق عابدان گام زند.

امامت در معرض توطئه

علامه جعفر مرتضى عاملى

علاوه بر این دو رکن، شایستگى و اهلیّت براى امامت، که به معناى دارا بودن خصلت‏ها و ملکات رهبرى که بتوانند خط را نگاه دارند و سلامت مسیر را تضمین کنند، مى‏باشد. مانند دارا بودن «عصمت»، شجاعت و بخشندگى و ... از شرائط تصدى این مقام است.

به همین خاطر است که مى‏بینیم ائمّه اطهار (علیهم السلام)، در هر مناسبتى، به نشان دادن این امور، به ویژه، به ارائه آن دو رکن مهم، اهتمام مى‏ورزیده‏اند، و سختى‏ها و خطرات هر چند بزرگ که احیاناً به دنبال ابراز و اظهار آن امور، بر آنان وارد مى‏شد، آنان را از بیان آن حقایق باز نمى‏داشت.

شواهد بر اهتمام ائمّه (علیهم السّلام) بر این امر بى شمار است. ما در اینجا فقط اشاره مى‏کنیم به اقدام امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه، صفّین، روز شورا‏ و روز (جنگ) جمل، که از صحابه پیامبر (صلّى الله علیه و آله) در مورد حدیث غدیر، شهادت خواست و شمار بسیارى از آنان بدان گواهى دادند.

همچنان که امام حسین علیه السلام در منا، صحابه را گرد آورد و فضائل پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و به خصوص حدیث غدیر را و نیز بدکارى‏هاى معاویه را به ایشان یادآورى نمود.(2) هدف از این اقدامات و اهتمامات، تثبیت امامت، و جلوگیرى از نابودى و فراموشى نصوص و وقایعى که آن را ثابت مى‏کند، بوده است.

علاوه بر تمام اینها، ائمّه (علیهم السّلام) در سخنان بسیارى اظهار داشته‏اند که: علم مخصوصى را که پیامبر گرامى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) به امر خدا، آنان را بدان تعلیم و اختصاص داده است، دارا هستند. مانند احادیثى که فرموده‏اند جفر و جامعه نزد ایشان است و احادیث دیگرى که جوینده در منابع و مراجع روائى به صورت پراکنده مى‏یابد.

ادامه مطلب ...

خطبه 31

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که عبد الله بن عباس را، پیش از شروع جنگ جمل، نزد زبیر فرستاد تا او را به اطاعت خویش بازگرداند:
طلحه را ملاقات مکن. که اگر به دیدارش روى او را چون گاوى خواهى یافت که شاخ ها آخته است. او را عادت چنین است ، که مرتکب کارهاى صعب شود و پندارد که آسان است . پس از زبیر دیدار کن که نرمخوى تر است. او را بگوى که دایى زاده ات مى گوید مرا در حجاز شناختى و در عراق به جاى نیاوردى؟ چه چیز تو را از آنچه بر تو آشکار شده بود رویگردان نمود؟
من مى گویم:
این نخستین بارى است که چنین جمله اى از او شنیده شده یعنى : فماعدا ممّا بدا.

با نور فاطمه هدایت شدم(4)

شخصیت جذاب و پر منزلت پدر، بر دلم نقش بست. و اثر بسیار نیرومندى بر من گذاشت. آنچنانکه در هر چیزى از او تقلید مى کردم.

وى اوراقى که دعاها و آیات قرآنى بر آنها نوشته شده، و به آنها محایه (پاک و تزکیه کننده) گفته مى شد، در اختیار مردم مى گذاشت تا پس از حل کردن در آب، آن را نوشیده یا بخور نمایند.

من در این کار از پدر تقلید مى نمودم، لذا هنگامیکه فرد بیمارى نزد ما مى آمد، نوشته اى نامفهوم به دست برادرانم مى دادم تا به او داده و دستور استعمال نماید.

ادامه مطلب ...