شیعه شناسی

آنچه درباره شیعه باید دانست

شیعه شناسی

آنچه درباره شیعه باید دانست

خطبه 26

خداوند، محمد (صلى اللّه علیه و آله ) را مبعوث داشت که بیم دهنده جهانیان باشد و امین وحى او. و شما اى جماعت عربها، پیش از آن ، بدترین آیین را داشتید و در بدترین جایها به سر مى بردید و در زمینهاى سنگلاخ و ناهموار مى زیستید و با مارهاى سخت و کرّ همخانه بودید. آبى تیره و ناگوار مى نوشیدید و طعامى درشت و خشن مى خوردید و خون یکدیگر مى ریختید و از خویش و پیوند بریده بودید. بتان در میان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بودید.
و هم از این خطبه :
به هر جاى نگریستم ، براى خود یاورى جز اهل بیتم نیافتم و نخواستم که آنها به کام مرگ روند. دیده فرو بستم ، با آنکه خاشاک در دیده داشتم و شرنگ نامرادى نوشیدم ، با آنکه استخوان در گلویم شکسته بود و غم گلویم را فشرده بود و من شکیبایى مى ورزیدم . و به چیزى تلختر از حنظل ، که به کامم ریخته بودند، صبر کردم .
و هم از این خطبه :
تا بهایى نگرفت بیعت نکرد(13) آنکه فروخت سودى نکرد و آنکه خرید خوار و ذلیل شد. جنگ را آماده شوید و ساز و برگ نبرد مهیا دارید که آتش کارزار افروخته شده و شعله آن بالا گرفته است . پایدارى ورزید که پایدارى بیش از هر سلاح دیگر پیروزى را میسر گرداند.

خطبه 25

پیاپى به امیرالمؤ منین خبر مى رسید، که اصحاب معاویه بربلاد مستولى شده اند. عبید الله بن عباس و سعید بن نمران که کارگزاران او در یمن بودند،نیز بیامدند. بسر بن ابى ارطاة بر آنان چیره شده بود. على (ع ) در حالى که از درنگ اصحاب خود در امر جهاد، و مخالفت ورزیدنشان با راءى و نظر خودملول شده بود، بر منبر شد و چنین فرمود: براى من جز کوفه قلمروى باقى نمانده است . تنها بست و گشاد کارهاى کوفه است که با من است . اى کوفه اگر جز تو جاى دیگرى براى من نمانده ، و تو نیز دستخوش گردبادهاى توفنده اى ، خدا چهره ات را زشت گرداناد.
لعمر ابیک الخیر یا عمرو
انّنى على و ضر من ذا لاناء
قلیل
((اى عمرو سوگند به جان پدر نیکویت که براى من در این کاسه جز ته مانده اى از چربى نمانده است .))
پس آن حضرت (ع ) فرمود:
خبر یافتم که بسر بر یمن غلبه یافته ، به خدا سوگند، پندارم که این قوم بزودى بر شما چیره شوند. زیرا آنها با آنکه بر باطل اند، دست در دست هم دارند و شما با آنکه بر حق هستید، پراکنده اید. شما امامتان را، که حق با اوست ، نافرمانى مى کنید و آنان پیشواى خود را با آنکه بر باطل است فرمانبردارند.
آنان با بیعتى که با پیشواى خود کرده اند، امانت نگه مى دارند و شما خیانت مى ورزید. آنان در شهرهاى خود اهل صلاح و درستى هستند و شما اهل فساد و نادرستى . به گونه اى که اگر قدحى چوبین را به یکى از شما سپارم ، ترسم که حلقه ها و تسمه آن را بدزدد. بار خدایا، من از اینان ملول گشته ام و اینان از من ملول گشته اند. من از ایشان دلتنگ و خسته شده ام و ایشان از من دلتنگ و خسته شده اند. بهتر از ایشان را به من ارزانى دار و بدتر از مرا بر ایشان برگمار. بار خدایا، دلهایشان آب کن ، آنسان که نمک در آب . به خدا سوگند، دوست دارم به جاى انبوه شما، تنها هزار سوار از بنى فراس بن غنم در فرمان داشتم
هنالک لو دعوت اتاک منهم
فوارس مثل ارمیة الحمیم
((اگر آنان را فراخوانى، به یکباره، سوارانى چون ابرهاى تابستانى مى تازند و به سوى تو مى آیند)).
و از منبر فرود آمد.
من مى گویم ((ارمیه)) جمع رمى است ، یعنى ابرها و ((حمیم)) به معنى فصل تابستان است. شاعر، ((ابر تابستانى)) گفته، زیرا ابر تابستان چون آب ندارد تند سیر است ولى ابرى که در آن آب باشد کند سیر. چنین ابرهایى ویژه فصل زمستان باشد. شاعر، سواران را به هنگام فریاد خواهى در تاخت ، به ابرهاى تابستانى تشبیه کرده که گوید: هنالک لو دعوت اتاک منهم ...

خطبه 24: در سوق دادن به جنگ با مخالف است

به جان خودم سوگند، در نبرد با کسى که مخالفت حق کند و طریق گمراهى سپرد، نه مداهنه مى کنم و نه سستى. اى بندگان خدا، از خداى بترسید و از خشم خدا، در پناه رحمت خدا بگریزید. و آن راه روشنى را که در پیش پاى شما گشاده است بسپرید و به آنچه شما را بدان مکلف ساخته، قیام کنید که على ضامن پیروزى شماست در آن جهان، هر چند، در این جهان پیروزى حاصل نکنید.

خطبه 23

اما بعد. تقدیر الهى همانند قطره هاى باران، براى هرکس که مقدر شده خواه اندک و خواه بسیار، از آسمان به زمین مى آید. پس اگر کسى مال و منال برادر خود را بیش از خود یابد، نباید که بر او رشک برد. زیرا مسلمان تا زمانى که آلوده فرومایگى نشده به گونه اى که چون از آن یاد شود اظهار حقارت و خشوع کند و زبان طاعنان سفله در حق او دراز گردد همانند قمار کننده تیز چنگى است که چشم به راه نخستین پیروزى خود در تیرهاى قمار است، که براى او مالى در پى دارد و باختهاى او را نیز جبران نماید. به همین گونه ، مسلمان از خیانت بیزار از خداى تعالى خواستار یکى از این دو خوبى است:
یکى آنکه دعوت حق را اجابت کند و به نزد او رود، که هر چه در نزد خداوند است، خیر اوست. دیگر آنکه، در این جهان روزیش عطا کرده و صاحب زن و فرزند و مال و منال بود. و در عین حال ، دین و حیثیت و شرف او هم در امان مانده است. مال و فرزندان کشته این جهان اند و عمل صالح کشته آخرت است و بسا باشد که خداوند این هر دو نعمت را نصیب مردمانى کند. پس بترسید از خدا، بترسید از آن چیزها که خدا شما را از آنها بیم داده است. و بترسید، ولى نه از آنگونه که عذرخواه گناهانتان باشد. کارهاى نیک به جاى آورید ولى نه به قصد خودنمایى که مردم ببینند یا از دیگرى بشنوند. زیرا هرکس عملى را نه براى خدا انجام دهد خدا سزاى عملش را به کسى حوالت کند که به خاطر او عمل کرده است. از خدا مى طلبم مقام و مرتبت شهیدان را و زیستن با نیکبختان را و مرافقت با پیامبران را.
اى مردم، آدمى هر چند توانگر بود، از عشیره خویش و دفاع آنان از او، به دست و زبان، بى نیاز نباشد. زیرا عشیره هرکس، بزرگترین محافظان او هستند که از پشت سر حمایتش مى کنند و بیش از دیگر مردم ، اوضاع پراکنده او را به سامان مى آورند و چون حادثه اى بر او فرود آید از دیگران بدو مهربانترند و نام نیکى که خدا براى آدمى در میان مردم مى گذارد از مالى که دیگران براى او به میراث مى گذارند بهتر است.
از این خطبه:
بدانید که هیچیک از شما نباید از خویشاوندى، که گرفتار فقر و بینوایى است روى یارى برتابد. باید که یاریش دهد، به مالى که اگر انفاقش نکند، بر داراییش نیفزاید و اگر انفاقش کند، سبب نقصان در مال او نگردد. هر کس که دست یارى از عشیره خود فرو بندد، یک دست از یارى آنان کاسته شده، ولى او از یارى دستهاى بسیارى خود را محروم داشته. هرکس که با اطرافیان خود بمدارا رفتار کند همواره دوستى و مودت آنان را نصیب خود ساخته است.
من مى گویم:
در متن خطبه ((غفیرة)) به معنى کثیر است و به جاى ((الجمع الکثیر)) مى گویند ((الجم الغفیر)) یا ((الجماء الغفیر)). در روایتى هم به جاى ((غفیرة))، ((عفوة)) آمده است و ((عفوة)) چیز نیکو را گویند. ((اکلت عفوة الطعام)) یعنى طعام نیکو را خوردم. ((هرکس دست یارى از عشیره خود...)) بدین معنى است که کسى که یارى خود را از عشیره اش دریغ مى دارد یارى یک تن را از آنان دریغ داشته و اگر به یارى آنان نیازش افتد و بخواهد که یاریش کنند، به یاریش برنخیزند پس، از مساعدت دستهاى بسیار محروم ماند. و گروه زیادى را از یارى خود باز داشته است .

خطبه 22

آگاه باشید، که شیطان حزب خود را بر انگیخته و سپاه خویش بسیج کرده، تا بار دیگر، ستم در جاى خود مستقر گردد و باطل به جایگاه خود بازگردد. به خدا سوگند، هر چه کوشیدند منکرى از من ندیدند ولى میان من و خود به انصاف داورى نکردند.از من حقى را مى طلبند که خود آن را واگذاشته اند و خونى را مى خواهند که خود ریخته اند(12*) اگر مى گویند که من در ریختن آن خون شریکشان بوده ام ، مگر نه این است که آنها را در آن نصیبى بوده است و اگر آنان خود بتنهایى آن خون ریخته اند، پس جز آنها کسى گناهکار نخواهد بود و به کیفر آن دچارند. هر دلیل که بیاورند، به زیان خود آنهاست .از مادرى شیر مى خواهند که پستانش خشکیده است و مى خواهند بدعتى را زنده کنند که دیگر مرده است. چه نومید است این دعوت کننده! کیست آنکه فرا مى خواند؟ و به چه چیز باید پاسخ داد؟

به هر چه خداوند میان من و ایشان داورى کند، بدان خشنودم ، که او به کردارهاى ایشان آگاه است. اگر سر بر تابند شمشیر تیز حوالتشان کنم، که شمشیر درمان باطل است و یاریگر حق. شگفت در این است که مرا به آوردگاه مى خوانند و مى خواهند که در نبرد پاى بفشرم. مادرانشان در سوگشان بگریند. هیچگاه کسى نتوانسته مرا از تهدید به جنگ بترساند یا از ضرب شمشیر به وحشت افکند. زیرا من در ایمان به خدا به مرز یقین رسیده ام و هرگز در دین خود شبهه نیاورم.

خطبه 21: سخنى جامع در موعظه و حکمت است

آخرین منزل، رویاروى شماست و مرگ پشت سرتان. و با آواز خود شما را به پیش مى راند. سبکبار شوید تا برسید. زیرا آنان که از پیش ‍ رفته اند چشم به راه شما واپس ماندگان اند.
من مى گویم: این کلام بعد از کلام خدا و کلام رسول اللّه (ص) با کلام هرکس که سنجیده شود افزون آید و بر او پیشى گیرد. عبارت : ((سبکبار شوید تا برسید)) عبارتى است با کلمات اندک و معانى بسیار. کلام ژرف و سرشار از حکمت. ما در کتاب ((الخصایص)) به عظمت قدر و شرف و جوهر آن توجه داده ایم.

خطبه 20: از غفلت نهى کرده و به رجوع به خدا دعوت مى کند

هر آینه ، اگر مى دیدید آنچه را که مردگانتان پس از مرگ دیده اند، بیتابى مى نمودید و وحشت بر شما چیره مى شد. (و آنچه را ناشنیده مى گرفتید، مى شنیدید) و سر به فرمان خدا مى آوردید. ولى آنچه مردگانتان پس از مرگ دیده اند، اکنون از چشم شما پنهان است و بزودى پرده هاى بالا خواهد رفت . آن حقایق را به شما نیز نشان دادند، ولى دیدن نخواستید و به گوش شما رسانیدند، ولى شنیدن نخواستید. شما را راه نمودند، ولى ره یافتن نخواستید. براستى مى گویم که:
عبرتها و اندرزها بر شما آشکار بود و از آنچه مى باید دورى جویید شما را منع کردند و پس از ملائکه، که رسولان آسمان اند، جز انسان فرمان خداوند را ابلاغ ننماید.

خطبه 19: خطاب به اشعث بن قیس

تو چه دانى، که چه چیز به سود من است و چه چیز به زیان من. لعنت خدا بر تو باد و لعنت لعنت کنندگان. اى که خود و پدرت همواره دروغى چند به هم مى بافته اید. اى منافق فرزند کافر. به خدا سوگند، که یک بار در زمان کافریت به اسارت افتاده اى و یک بار در زمان مسلمانیت، و در هر بار نه توانگریت تو را از بند اسارت رهانید و نه جاه و منزلتت. مردى که شمشیرهاى کین را بر قوم خود رهنمون شود و مرگ را بر سر آنان راند، سزاوار است، که خویشاوندانش دشمن دارند و بیگانگان از شر او ایمن ننشینند.
من مى گویم: ((عبارت مردى که شمشیر کین را بر قوم خود رهنمون شود)) اشارت است به ماجراى اشعث با خالد بن ولید در یمامه. اشعث قوم خود را بفریفت و بر آنها مکر کرد و خالد از آنان کشتار بسیار کرد. از آن پس، قوم اشعث او را ((عرف النّار)) مى نامیدند و این نام را به کسى دهند که بر آنها غدر کرده باشد.