همانند تندر خروشیدند و چون آذرخش شعله افکندند. با اینهمه، ترسیدند و در کار بماندند. ما چون تندر نمى خروشیم، مگر آنگاه، که خصم را فرو کوبیم و سیل روان نمى کنیم مگر آنگاه که بباریم.
مى گوید که با دستش بیعت کرده و با دلش بیعت نکرده. دست بیعت فراپیش آورد و مدعى شد که در دل چیز دیگرى نهان داشته. اگر در ادعاى خود بر حق است، باید دلیل بیاورد و گرنه، به جمع یاران من که از آنان دورى گزیده است بازگردد.
به خدا سوگند، که من همانند آن کفتار نیستم، که با آواز کوبیدن سنگ و چوب
در کنامش، به خوابش کنند، تا بر در کنام رسند و صیادانش، بفریب، به دام
اندازند.
بلکه به پایمردى یارانى که روى به حق دارند، روى برتافتگان
از حق را فرو مى کوبم و به مدد کسانى که گوش به فرمان من نهاده اند،
شورشگرانى را که همواره در حق من تردید مى ورزیده اند، مى زنم. و این
شیوه من است ، تا مرگم فرا رسد. سوگند به خدا، که از آن زمان که رسول
اللّه (صلى اللّه علیه و آله ) رخت به سراى دیگر برده است تا به امروز،
مرا از حقم بازداشته اند و دیگرى را بر من برترى داده اند و برگزیده اند.
اى مردم ، بر درید امواج فتنه ها را به کشتیهاى نجات و، به راه تفاخر به
نژاد و تبار مروید و دیهیم مباهات به مال و جاه را از سر فرو نهید. رستگار
و پیروز است کسى که او را یاورانى است و به نیروى آنان قیام مى کند و یا
تسلیم مى شود و خود را آسوده مى سازد. آبى است بدبو و گنده و لقمه اى است
گلوگیر کسى که مى بلعدش. آن کس که ثمره بستان خود را پیش از رسیدنش بچیند،
همانند کشاورزى است که در زمین دیگرى مى کارد.
اگر بگویم ، گویند که
آزمند فرمانروایى هستم و گر لب بربندم و خاموشى گزینم، گویند، که از مرگ
مى ترسد. چه دورند از حقیقت. آیا پس از آن همه جانبازى در عرصه پیکار، از
مرگ مى ترسم به خدا سوگند، دلبستگى پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگى کودک به
پستان مادر بیشتر است. ولى اسرارى در دل نهفته دارم ، که اگر آشکار کنم،
لرزه بر اندامتان افتد، چونانکه طناب فرو شده در چاه مى لرزد.
در تاریکى، راه خود را به هدایت ما یافتید و بر قله عزّت و سرورى فرا
رفتید و از شب سیاه گمراهى به سپیده دم هدایت رسیدید. کر باد، گوشى که
بانگ بلند حق را نشنود؛ که آنکه بانگ بلند را نشنود، آواز نرم چگونه او را
بیاگاهاند. هر چه استوارتر باد، آن دل که پیوسته از خوف خدا لرزان است. من
همواره در انتظار غدر و مکر شما مى بودم و در چهره شما نشانه هاى فریب
خوردگان را مى دیدم. شما در پس پرده دین جاى کرده بودید و پرده دین بود که
شما را از من مستور مى داشت؛ ولى صدق نیت من پرده از چهره شما برافکند و
قیافه واقعى شما را به من بنمود. براى هدایت شما بر روى جاده حق ایستادم،
در حالیکه، بیراهه هاى ضلالت در هر سو کشیده شده بود و شما سرگردان و گم
گشته به هر راهى گام مى نهادید. تشنه بودید و، هر چه زمین را مى کندید به
نم آبى نمى رسیدید. امروز این زبان بسته را گویا کرده ام، باشد که حقایق
را به شما بگوید. در پرتگاه غفلت سرنگون شود، اندیشه کسى که به خلاف من ره
مى سپرد، که من از آن روز که حق را دیده ام، در آن تردید نکرده ام. اگر
موسى(ع) مى ترسید، بر جان خود نمى ترسید، بلکه از چیرگى نادانان و
گمراهان مى ترسید.
امروز از ما و شما یکى بر راه حق ایستاده و یکى بر باطل. آنکه به یافتن آب اطمینان دارد، هرگز، از تشنگى هلاک نمى شود.
آگاه باشید. به خدا سوگند که ((پسر ابی قحافه)) خلافت را چون جامه اى بر تن کرد و نیک مى دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب. سیلها از من فرو مى ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست. پس میان خود و خلافت پرده اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم. در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم ، فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤ من همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید. دیدم، که شکیبایى در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایى گزیدم، در حالیکه، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته و استخوان در گلویش مانده باشد. مى دیدم که میراث من به غارت مى رود.
تا آن ((نخستین)) به سراى دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت. ادامه مطلب ...